نانوا هم جوش شیرین میزند
بیچاره فرهاد....
و عشق قیچی شد
وقتی تو سنگ شدی
ومن کاغذی بی رنگ...
دلم پراست.
پر... پر... پر...
آنقدر پر است که
گاهی اضافه اش از چشمانم
سرازیر میشود...
برگرد !!!
یادت را جا گذاشتی
نمی خواهم عمری منتظر باشم
که روزی برای بردنش برمی گردی...